مارشال کپاتریک در وبلاگ readwriteweb نوشته است که در یک نظرسنجی جالب از 10 هزار شهروند آمریکایی پرسیده شد که اگر امکان پیوند بیخطر وسیلهای به مغز ممکن باشد که اجازه دسترسی مستقیم ذهنی به اینترنت را بدهد، حاضر به امتحان آن هستند یا نه؟ 11 درصد پاسخدهندگان گفته بودند که بسیار مشتاق چنین کاری هستند یا چنین چیزی را بسیار دوست دارند.
البته نویسنده این مقاله با نگاهی توأم با شک و تردید و بدبینی به مسئله نگریسته و از به خطر افتادن امنیت و حریم خصوصی کاربران چنین فناوریای و همچنین سرریز غیرقابل کنترل اطلاعات، متعاقب استفاده از این ابزارها، ابراز نگرانی کرده است.
اما ببینیم اصلا داستان از کجا آغاز شده و آگاهان و کارشناسان چه پیشبینیهایی در مورد عملی بودن یا کاربرد پیوندهای مغزی و دسترسی ذهنی به اینترنت، انجام دادهاند؟
تحقیق روی یک مرد 26 ساله فلج از هر 4 اندام به نام متیو ناگل انجام شد. در این طرح، یک پیوند مغزی با اندازهای کوچکتر از یک قرص آسپرین، در مغز ناگل جاسازی شد، ناگل کمکم یاد گرفت چطور با کنترل مغزی، نشانگر را روی صفحه اینترنت حرکت دهد، بازیهای ساده انجام دهد، یک بازوی روبوتیک را تکان دهد و با کنترل از راه دور تلویزیون را کنترل کند. او همه این کارها را در زمانی کمتر از نصب یک ویندوز روی کامپیوتر، یاد گرفت.
بدون رمزگشایی سیگنالهای مغزی و تفسیر طرحهای آن، چنین کارهایی غیرممکن بود. به همین خاطر تا سال 1999 طول کشید تا محققان توانستند طرحهای خاص مغز را که نشاندهنده یک یک حروف الفبا هستند، شناسایی کنند. در حال حاضر شرکتها و دانشمندان سایبرکینتیک سعی میکنند که از این دانش استفاده عملی کنند و محصولات تجاری بر اساس آن بسازند. هماکنون 300 شرکت مختلف در حال کار روی این طرح هستند و قصد دارند ابزارهایی برای کمک به بیماران دچار آسیب مغزی، نخاعی و اعصاب بسازند. بازار این ابزار و وسایل، بازاری است که یک گردش مالی 4/3 میلیارد دلاری سالانه دارد.
ولی تنها هدف دانشمندان سایبرکینتیک، تخفیف بیماریهای مغزی بیماران نیست، آنها قصد دارند بیماران را قادر سازند با کنترل ذهنی از وسایل الکترونیکی استفاده کنند. در حال حاضر افراد با استفاده از این فناوری میتواند در هر دقیقه، 15 کلمه تایپ کنند، تقریبا نصف کلماتی که یک فرد عادی در هر دقیقه میتواند با دست بنویسد.
با یادآوری قانون مشهور «سیلیکون ولی» که میگوید توان پردازش پردازندهها هر دو سال یک بار، دو برابر میشود، ما میتوانیم به آینده امیدوار باشیم و انتظار داشته باشیم در سال 2012، سرعت رمزگشایی امواج مغزی به سرعت گفتار یعنی 110 تا 170 کلمه در دقیقه برسد. تصور کنید که با سرعت گفتار بتوانید به یک کامپیوتر فرمان بدهید!
در سال 2004، پروفسور تئودور برگر، رئیس مرکز مهندسی عصبی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، یک تراشه سیلیکونی قابل پیوند را ساخت که از عملکرد هیپوکامپ مغز، تقلید میکرد. هیپوکامپ منطقهای از مغز است که در فرایند حافظه مؤثر است.
این تراشه درصورت تکمیل میتواند به افرادی که به علت آسیب هیپوکامپ قادر به خاطر سپردن خاطرات جدید نیستند، کمک کند. همچنین در سالهای اخیر پیشرفتهای زیادی در ساخت شبکیهها و حلزونهای شنوایی پیشرفتهتر و انتقال سیگنالهای آنها به مغز، به وقوع پیوسته است. ولی آیا یک فرد سالم هم به اندازه یک فرد بیمار فلج، علاقهمند پیوند زدن یک تراشه به مغزش خواهد بود؟ شاید در آینده اصلا نیازی به پیوند زدن این تراشهها در داخل حفره جمجمه نباشد.
فناوری رمزگشایی مغزی، فناوری است که به سرعت پیشرفت میکند. 2سال پیش، شرکت سونی، ابزاری برای بازی ساخت که دادهها را مستقیما و بدون نیاز به هیچگونه پیوند، مستقیما به مغز میرساند. در این فناوری از سیگنالهای اولتراسونیک برای القا کردن حسهای بویایی، شنوایی و دیداری استفاده شده بود. نییلز بیربومر یک دانشمند عصبشناس دانشگاه تیوبینگن آلمان هم وسیلهای ساخته که تنها با تماس پوستی و بدون نیاز به پیوند و تنها با خواندن امواج مغزی، افراد ناتوان را قادر به ارتباط با هم میکرد. بنابراین میتوانیم امیدوار باشیم که به زودی بتوانیم همه ماشینها را با ذهنمان کنترل کنیم.
اما چنین طرح بلندپروازانهای، نه پایانی بر آرزوهای آدمی است و نه آغازی بر این پایان است، شاید بتوانیم آن را پایان یک آغاز بدانیم! چرا که میتوانیم به یاری چنین فناوری امکان تلهپاتی شبکهای network-enabled telepathy را فراهمسازی، نوعی انتقال بلادرنگ افکار که میتواند شما را قادر کند افکارتان را مستقیما به ذهن هر شخص دیگری منتقل کنید!